عکس های آتلیه الیناجون در پنج ماهگی
عزیزکم دوم خرداد بود که من وبابایی و عزیز جون دکتر رفتیم وگوشت رو سوراخ کردیم ...
نویسنده :
مامان الینا
8:57
دهه اول دوازده ماهگی
دختر گلم تو این ماه به زبون نی نی گونه خودت صحبت میکنی که همه دوست دارن به حرفت بگیرن مخصوصا زمانی که باهات جدی صحبت می کنن یا صداشون رو روت بلند می کنن تو هم به طور شیرینی با ترکیب حرفها کلمه میسازی وبا همون لحن و خیلی جدی جوابشون رو میدی که عزیزمعصومت میگه به بابات کشیدی یکی از کارای جالب دیگت اینه که دستت رو طرف وسایل مختلف اشاره میکنی و میگی (جدی وبا هیجان وبا صدای بلند) :ایه(یعنی این) و این کلمه رو چند بار تکرار میکنی مامان فدای دستور دادنت بشه خوشگل مامان عاشق جارو کردنه چه برقی چه دستی الینا واولین شب یلدای الینا ...
نویسنده :
مامان الینا
1:00
ده ماهگی الینا جون
اینم ایلیا دوست الینا الینا با آبجی ستایش روز تولد مامانی نوزده آبان البته با چهار روز تاخیر الینا با آبجی بهسا وداداش بردیاش یازده ماهگی الینا جون از کارایی که یاد گرفته بودی این بود که تا کسی برخلاف میلت حرف میزد یا صداش رو روت بلند میکرد سریع اخم میکردی و طرفت رو میخندوندی برات شده بود یه بازی وقتی به مامان اخم میکردی ومامان به شما اخم میکرد سریع بعدش میخندیدی که دل مامانی رو به دست بیاری ونگران این بودی که اخم مامانی جدی باشه مامان فدای دل کوچیکت شه عزیزم خشم الینا تفکر الینا ...
نویسنده :
مامان الینا
2:34
نه ماهگی الینا جون
الینا با مغنعه الینا با شال مامانی عاشق این خندیدنتم این عکس روز آش دندونی الیناست چهاردهم مهرماه همه حالت هات با نمکه گلم عزیزم دهم مهر ماه بود که اولین بار سینه خیز رفتی و من و بابایی خیلی خوشحال شدیم ...
نویسنده :
مامان الینا
2:32
سفر به مشهد مقدس درهفته اول هشت ماهگی
بیست و هفتم مرداد ماه بود که به همراه عزیز جون و بابا جون و خانواده دایی و خاله ها به مشهد رفتیم. دختر گلم این اولین سفر زندگیت بود. تو ماشین در حال بستنی خوردن الینا جون در شاندیز الینا و بابا جونش دختر خاله های عزیز الینا الینا و مهرسا در ویلا چون روز دوم سفرت سرما خوردی نتونستیم زیاد حرم بریم و متاسفانه عکسی درحرم نداری خانم مهندس خونه ی ما در ضمن آخرین روز هشت ماهگیت دندون در آوردی عزیزم عکسش فعلا در دسترس نیست بعدا میذارم ...
نویسنده :
مامان الینا
0:34